از درس تا بازی
درس وسرگرمی
 
 

جنگ‌های صلیبی به زنجیره‌ای از جنگ‌های مذهبی گفته می‌شود که به دعوت پاپ توسط شاهان و نجبای اروپایی داوطلب برای بازپس‌گیری سرزمین‌های مقدس از دست مسلمانان برافروخته‌شد. صلیبیان از جای‌جای اروپای غربی در جنگ‌هایی مجزا بین سال‌های ۱۰۹۵ تا ۱۲۹۱ شرکت‌داشتند. جنگ‌های مشابهی نیز در شبه‌جزیره ایبری و شرق اروپا تا قرن ۱۵ میلادی برپا بود. مبارزان صلیبی یا به اختصار صلیبیان مسیحیان کاتولیکی بودند که بر علیه مسلمانان و مسیحیان ارتدوکس در قلمرو روم شرقی و در ابعاد کوچکتر با اسلاوهای و بالتهای پگان، مغولها، و خوارج مسیحی جنگیدند[۱]؛ گرچه در بازه‌هایی مسیحیان ارتدوکس با آنها متحد شده، برعلیه مسلمانان می‌جنگیدند. صلیبیان توسط پاپ مورد تکریم قرار گرفته و آمرزیده‌می‌شدند.[۱][۲]

صلیبیان در ابتدا با هدف بازپس‌گیری اورشلیم و سرزمین‌های مقدس از دست مسلمانان شروع به جنگ کردند و مبارزات آنها در حقیقت پاسخی بود به درخواست رهبران امپراتوری روم شرقی برای جلوگیری از پیشروی ترکان سلجوقی در آناتولی. همچنین، عبارت جنگ‌های صلیبی برای توصیف مبارزاتی همزمان و پس از آن در قرن ۱۶ به کار می‌رود[۳] که در خارج از شام[۴] به دلایل مختلف مذهبی، اقتصادی و سیاسی معمولا بر علیه پگانها و خوارج مسیحی و افراد تکفیر شده[۵] انجام‌شد. رقابت‌ها بین مراکز قدرت مسیحی و مسلمان گهگاه منجر به اتحاد بین جناحهای مذهبی در برابر مخالفان خود شد، مانند اتحاد مسیحیان با سلجوقیان روم در جنگ صلیبی یکم.

صلیبیان در ابتدا موفقیت‌های موقتی داشتند، اما سرانجام از سرزمین‌های مقدس بیرون رانده‌شدند. بااین حال جنگ‌های صلیبی تاثیرات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مهمی بر اروپا گذاشت. به‌خاطر درگیری‌های درونی بین شاهان و مراکز قدرت مسیحی برخی از جنگ‌های صلیبی از هدف اولیه‌شان منحرف شدند، مانند جنگ صلیبی چهارم که به غارت قسطنطنیه مسیحی و تقسیم امپراتوری بیزانس بین جمهوری ونیز و صلیبیان انجامید. جنگ صلیبی ششم نخستینین جنگی بود که بدون دعای و اجازه رسمی پاپ آغاز شد[۶]. جنگ‌های هفتم، هشتم و نهم به پیروزی مملوک‌ها و حفصیان انجامید و جنگ نهم پایان‌بخش جنگ‌های صلیبی در خاورمیانه ب 



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 17:10 :: توسط : ساجد بهبهانی

منبع:poseidon.persiangig.com vahsh.ir 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 16:54 :: توسط : ساجد بهبهانی

در دنیای مدرن امروز که وبلاگ و وبلاگ نویسی بسیار مطرح گردیده است بد نیست که ما هم اطلاعاتی در رابط با این موضوع داشته باشیم و شاید دانستن تاریخچه ی وبلاگ نویسی جذاب باشد.
در حال حاضر وبلاگ نویسی چهارمین رسانه اطلاع رسانی در ایران می باشد و قبل از آن سیستم هایی مانند Usenet و Genie از ابزار انتشار مطالب در اینترنت بودند.
آغاز وبلاگ نویسی مدرن در ابتدا به صورت نوشتن خاطرات روزانه یا online diary بود و بیشتر افرادی که اقدام به انتشار خاطراتشان از طریق دنیای اینترنت می کردند روزنامه نگاران و نویسندگان مشهور بودند. که در ابتدا به آنها ژورنالیست می گفتند و بعدها به Escribitionists (به معنی وبلاگ نویس و کسی که نوشته هایش را در فضای نت منتشر می کند) تغییر پیدا کرد.
اولین فردی که اقدام به نوشتن خاطرات خود در اینترنت نمود Jastin Hall بود که در سال ۱۹۹۴ اقدام به درج خاطرات روزانه اش و همچنین گزارشات متعدد از کنفرانس های مختلف که در آن شرکت داشت را می نمود. و در سال ۲۰۰۴ مجله ی نیویرک تایمز جاستین هال را به عنوان پدروبلاگ نویسی شخصی معرفی کرد.
شخص دیگری به نام Jerry pournelle نیز اقدام به نوشتن خاطرات خود به همراه اضافه کردن فیلم و عکسهایی از زندگی خود نمود. اما نکته ی جالب این است که او از دستگاهی تحت عنوان Eye Tap برای انتشار زنده ی تصاویر به وبلاگش استفاده می کرد. این دستگاه وسیله ای است که مثل عینک آن را در چشم قرار می دهند، و دستگاه قادر است که تصاویر را چون چشم شما ضبط کند، و این تصاویر مستقیما به روی نت می رفت. گویی کاربران به صورت آنلاین آنچه را که این آقا می دیده است را می دیده اند. به همین واسطه می توان ایشان را بنیانگذار سبک نوینی از وبلاگ نویسی دانست.
اصطلاح Weblog برای اولین بار در ۱۷ دسامبر ۱۹۹۷ توسط John Barger تعریف شد. همچنین اصطلاح Blog برای اولین بار توسط Peter Merholz، زمانی که همینطوری. کلمه ی Weblog را به دو کلمه ی We Blog در ساید بار وبلاگش در آوریل ۱۹۹۹ تفکیک کرد، ایجاد شد. مدت کوتاهی بعد Evan Williams و Pyra Labs کلمه ی blog را هم به صورت اسم و هم فعل بکار بردند. (Blogging به معنی وبلاگ نویسی و ویرایش نوشته ها در وبلاگ است) و سرانجام کلمه ی blogger را به کاربران سرویس وبلاگ نویسی نسبت داد. 

 

منبع:www.aftabir.com


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, :: 11:24 :: توسط : ساجد بهبهانی

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, :: 11:11 :: توسط : ساجد بهبهانی

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 12 خرداد 1391برچسب:, :: 10:15 :: توسط : ساجد بهبهانی


ارسال شده در تاریخ : شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: 18:45 :: توسط : ساجد بهبهانی


ارسال شده در تاریخ : شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: 18:38 :: توسط : ساجد بهبهانی

 

همانطور که در این تصویر نیز دیده می شود، چهار دیکتاتور سقوط کرده عرب، در یک عکس یادگاری به گونه ای ایستانده اند که ترتیب سقوطشان از قدرت نیز تاریخ 1432 را تشکیل می دهد، و این همان سال فعلی هجری است که در آن به سر می بریم.

به گزارش شیعه آنلاین، قدیمی ها در یک ضرب المثل معروف می گویند: «هیچ کار خداوند بی حکمت نیست».با بررسی سقوط دیکتاتورهای عربی در انقلاب های اخیر و ترتیب سقوط آنان، می توان به نتیجه ای جالب دست یافت.همانطور که در این تصویر نیز دیده می شود، چهار دیکتاتور سقوط کرده عرب، در یک عکس یادگاری به گونه ای ایستانده اند که ترتیب سقوطشان از قدرت نیز تاریخ 1432 را تشکیل می دهد، و این همان سال فعلی هجری است که در آن به سر می بریم.

 

منبع:sttm.blogfa.com


 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: 18:34 :: توسط : ساجد بهبهانی

470 سال‌ قبل‌ از ميلاد مسيح‌، سقراط در «آلوپكاي‌» آتن‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. والدينش‌ از افراد برجسته‌ و متشخص‌ جامعه‌ يونان‌ بودند. پدرش‌» سوفرونيسك» ‌حجار، پيكرتراش‌ و اهل ‌علم‌ و مطالعه‌ بود. مادرش‌ فنارت نام داشت كه ‌قابله‌ بود و با «زانتیپ» که بسیار جوانتر از خودش بود، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج 3 پسر با نامهای 
«لا مپروسل»، «سوفرونیسوس» و «منگزتوس» بود. هنگامی که او اعدام شد، آنها بسیار کوچک بودند.
آغاز زندگي‌ سقراط مصادف‌ با دوران‌ شكوفايي، ‌عظمت‌ و افتخار آتن‌ بود. وي از همان‌ دوران‌ كودكي ‌تحت‌ سرپرستي‌ و نظارت‌ پدرش‌ با كتاب‌ و مطالعه ‌آشنا شد. هنگامي‌ كه‌ پا به ‌سن بيست‌ و يك‌ سالگي‌ گذاشت‌، افكارش‌ متوجه‌ مفهوم‌ انسانيت‌ شد. در آن‌ زمان، ‌بيشتر تلاش‌ فلاسفه‌ و متفكران‌ درباره‌ جهان‌ و چيستي‌ آن‌ بود؛ اما سقراط پا را فراتر از آن‌ گذاشت‌ و بر اين اعتقاد بود كه براي فهم جهان،‌ بايد ابتدا انسان‌ را بشناسيم‌...
سيسرون فيلسوف رومى سالها پس از مرگ سقراط در اين باره مي گويد :
«سقراط فلسفه را از آسمان به زمين آورد، فلسفه را به خانه ها و شهرها برد و فلسفه را وادار نمود تا به زندگى، اخلاقيات و خير و شر بپردازد».
در جامعه آن زمان يونان، سوفسطاييان تاثير اساطير و اديان را در زندگى مردم به شدت كم كرده بودند. از اين رو سقراط سعى داشت تعريف كامل و جهانشمولى از اخلاق ارايه دهد تا جايگزين مناسبي براى اساطير و اديان باشد. او بر خلاف سوفسطاييان معتقد بود كه تشخيص درست و نادرست برعهده عقل آدمى است، نه برعهده جامعه و سير تحولات آن. او براى نيكوكارى و درستكارى مبنايى عقلانى جستجو مي كرد و معتقد بود كه هركس درست و غلط را از لحاظ عقلى تشخيص دهد، به كار نادرست دست نمي زند و تمام شرهايى كه از افراد مختلف مي بينيم، در اثر نادانى آنهاست.
 



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, :: 20:2 :: توسط : ساجد بهبهانی

 

 

 

 

 

 

         به صفحه های بعد هم نگاه کنید. 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, :: 16:59 :: توسط : ساجد بهبهانی

 بسم الله الرحمن الرحيم


إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (1) وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ (2) لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ

 

أَلْفِ شَهْرٍ (3) تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ

 

 

رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ (4) سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5)

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, :: 16:58 :: توسط : ساجد بهبهانی

بسم الله الرحمن الرحيم 

 


قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1) اللَّهُ الصَّمَدُ (2) لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (3) وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَدٌ (4)
 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, :: 16:56 :: توسط : ساجد بهبهانی

بسم الله الرحمن الرحيم

 


الْقَارِعَةُ (1) مَا الْقَارِعَةُ (2) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ (3) يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ (4) وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوش

 

 

ِ (5) فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ (6) فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ (7) وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ (8) فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ (9) وَمَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ (10)

 

 

نَارٌ حَامِيَةٌ (11) 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, :: 16:54 :: توسط : ساجد بهبهانی

بسم الله الرحمن الرحيم

 


وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (1) وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا (2) وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا (3) وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا (4) وَالسَّمَاء وَمَا بَنَاهَا (5) وَالْأَرْضِ وَمَا

 

 

 

طَحَاهَا (6) وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (7) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (8) قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا (9) وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا (10) كَذَّبَتْ ثَمُود

 

 

 

ُ بِطَغْوَاهَا (11) إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا (12) فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا (13) فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم

 

 

 

بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا (14) وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا (15)


 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, :: 16:50 :: توسط : ساجد بهبهانی

بسم الله الرحمن الرحيم


وَالسَّمَاء وَالطَّارِقِ (1) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ (2) النَّجْمُ الثَّاقِبُ (3) إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ (4) فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ


(5) خُلِقَ مِن مَّاء دَافِقٍ (6) يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ (7) إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ (8) يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ (9) فَمَا لَهُ مِن


قُوَّةٍ وَلَا نَاصِرٍ (10) وَالسَّمَاء ذَاتِ الرَّجْعِ (11) وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ (12) إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (13) وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ (14) إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ

 

كَيْداً (15) وَأَكِيدُ كَيْداً (16) فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً (17) 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, :: 16:49 :: توسط : ساجد بهبهانی

بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو
بوی یاس جانماز ترمه مادربزرگ

با اینا زمستونو سر میکنم...
با اینا خستگیمو در میکنم ...




شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخورده لای کتاب
فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه
شوق یک خیز بلند از روی بته های نور
برق کفش جفت شده تو گنجه ها

با اینا زمستونو سر میکنم...
با اینا خستگیمو در میکنم ...



عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب.
بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی


با اینا زمستونو سر میکنم...
با اینا خستگیمو در میکنم ... 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, :: 16:40 :: توسط : ساجد بهبهانی

آپارات

www.iranphotomuseum.com

www.zrd.ir

ویکی‌پدیا =دانشنامه آزاد

www.namaye.net

www.tebyan.net

www.daneshnameh.ros.ir

www.iranvolleyball.com

www.gozine2.ir

سایت رشد

www.valiasr-aj.com
gamerom.blogfa.com

www.roshd.org
 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, :: 18:44 :: توسط : ساجد بهبهانی

موبايل مجاني نمي خواي؟

 تا آخر بخوانید



موبايل آیفون رایگان یا خیلی محصولات حرفه ای دیگر ( کاملا رایگان )





حتی لازم نیست یک ریال هم بپردازید. به خدا الکی نیست.







مطمئنم باور نمی کنید.



درست مثل من ولی منم تا موبایلو در خونم بهم ندادن باور نکردم.



شما با ثبت نام در این سایت و دعوت کردن دوستان به این سایت محصول رایگان ( موبایل، لپتاب، تبلت، کنسول بازی، تلویزیون LED و ...)تحویل بگیرید. باور کنید حقیقت داره.



( چون ثبت نامش مجانیه هیچ ریسکی نداره ولی من که یک موبایل مجانی گرفتم )









یک سوال که برای همه پیش میاد :چرا این شرکت هدایای مجانی می دهد؟ این شرکت در واقع یک شرکت تبلیغاتی است که توسط شرکت های بزرگی همچون اپل، نوکیا، سونی اریکسون، سامسونگ و ... پشتیبانی می شود و در واقع برای آنها تبلیغ میکند که خرج این گونه تبلیغات بسیار کمتر از تبلیغات در تلویزیون هاست.



در حقیقت شما با...



جهت مشاهده ادامه مطلب و آموزش تصويري ثبت نام آدرس زير مراجعه كنيد



www.aminfa.loxblog.com

 

من این مطلب اینجا قرار دادم تا بگم این کار را من کردم ولی ثبت نام اون این قدر سخت بودکه ولش کردم

 

این وبلاگ بالا که می بینید تو نظرات به من داده بود شاید هم راست بگه ولی خیلی سخته امتحانش هم می خواهی کن ولی .....

تا زه باید برای سایتته که به تو موبایل و.. میده تبلیغ کنی  زیر مجموعه درست کنیو غیره

از من میشنوی ولش کن 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, :: 14:18 :: توسط : ساجد بهبهانی

اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جزو امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند .
جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد .

اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور دریک زر در خزانه داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد، زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست.
البته به خاطر داشته باش تو باید به این حزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن، زیرا قاعده بودن این مقدار زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت آن چه برداشتی به خزانه بر گردان .

مادرت آتوسا ( دختر کورش کبیر ) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .

ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه هست در مصر آموختم .
چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن به وجود نمی آید و غله در این انبارها چندین سال می ماند بدون این که فاسد شود .
و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا این که همواره آذوغه دو یاسه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از این که غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسری خوار و بار استفاده کن و غله جدید را بعد از این که بوجاری شد به انبار منتقل نما .
به این ترتیب تو برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشک سالی شود .

هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافیست .
چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند نخواهی توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری رعایت دوستی نمایی.

کانالی که من می حواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود آورم ، به اتمام نرسید و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد، تو باید آن کانال را به اتمام رسانی .

توجه کنید : همان کانالی که بعد از دو هزار و دویست سال ، بعنوان کانال سوئز توسط اروپایی ها ساخته شد .

و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آن قدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .

اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا این که در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند .
ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی، با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .

توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران.
هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند، قانون مالیات را وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ نمایی عمال حکومت زیاد با مردم تماس نخواهند داشت .

افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ، اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آن ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا این که وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .

امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا این که فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد .

همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند .

بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ،
اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم ، پس مردم و خود تو نیز خواهید مرد زیرا که سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد ، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند،
اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا این که بتواند تابوت حاوی جسدت را ببیند.

زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد.

هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا که اگر از آباد کردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قاعده این است که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود .
در آباد کردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده .

عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت ، برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت .
ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .

بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضرند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است . 

 

منبع:ramteen.persiangig.com


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 11:29 :: توسط : ساجد بهبهانی

مقدمه:



امام علی ‌بن موسی‌الرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می‌نماییم.



نام، لقب و کنیه امام:

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" می‌باشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده‌اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند."

یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.



پدر و مادر امام:

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.



تولد امام:

حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لااله‌الاالله" را از شکم خود می‌شنیدم، اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی‌رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت."(2)

نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)



زندگی امام در مدینه:

حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می‌پرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می‌داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می‌نگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می‌فرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچه‌های شهر مدینه عبور می‌کردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می‌آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام می‌دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى‌نگریستند."



امامت حضرت رضا (علیه السلام):

امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نماییم.

یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌گوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: "آیا می‌دانید من کیستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستی." فرمود: "نام و لقب من را بگویید." گفتم: "شما موسی بن جعفر بن محمد هستید." فرمود: "این که با من است کیست؟" گفتم: "علی بن موسی بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می‌باشد."»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم می‌فرمودند که "عالم‌ آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد."



اوضاع سیاسی:

مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.

1- پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.

2- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.

اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می‌کردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر می‌خواستند و این، بر اثر ستم‌ها و نارواییها و انواع شکنجه‌های دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایه‌های قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کناره‌گیری کند، زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می‌پذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام می‌دانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت می‌شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.

او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود می‌کند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه می‌گردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام می‌گرفت دلیل و توجیه خود را از دست می‌داد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمی‌شد. از طرفی او می‌توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان می‌کرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست می‌دهد.



سفر به سوی خراسان:

مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش می‌دادند.



حدیث سلسلة الذهب:

در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف می‌فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می‌شد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: "کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود." سپس امام فرمودند: "اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم."

این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.



ولایت عهدی:

باری، چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم." پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی." مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند:‌ "هرگز قبول نخواهم کرد." وقتی مأمون مأیوس شد گفت: "پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید." این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند: "از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد." اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: "اینک که مجبورم، قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی."



جنبه علمی امام:

مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بی‌همتای امام را در میان ایشان می‌دید می‌خواست تا این قداست و اعتبار را خدشه‌دار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظره‌ای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که شرح یکی از این مجالس را می‌آوریم:

"برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام می‌باشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید." صبح روز بعد مجلس آراسته‌ای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: "آیا می‌خواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان می‌شود." او گفت: "بلی فدایت شوم." امام فرمودند: "وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتش‌پرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومی‌شان بشنود و ببیند که سخنان تک ‌تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون می‌فهمد که توانایی کاری را که می‌خواهد انجام دهد ندارد و پشیمان می‌شود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف ‌فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.

رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، می‌گوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمی‌شد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی می‌آوردند و مسائل دینی خود را از امام می‌پرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ می‌گفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان می‌فرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."»



اخلاق و منش امام:

خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه‌ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می‌کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی‌نمود.

یکی از یاران امام می‌گوید: "هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می‌توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی‌کرد در حضور دیگری پایش را دراز نمی‌فرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم می‌فرمود. چون سفره غذا به میان می‌آمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می‌نشاند و آنان همراه با امام غذا می‌خوردند. شبها کم می‌خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می‌گذراند. بسیار روزه می‌گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی‌کرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد."(5) یکی دیگر از یاران ایشان می‌گوید: "فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می‌کرد، خود را می‌آراست (لباسهای خوب و متعارف می‌پوشید).(6) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی‌گیریم."(7)

شخصی به امام عرض کرد: "به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی‌رسد." امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت."(8)

مردی از اهالی بلخ می‌گوید: "در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: "فدایت شوم بهتر است اینان بر سفره‌ای جداگانه بنشینند." امام فرمود: "ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است."(9)

یاسر، خادم حضرت می‌گوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می‌افتاد که امام ما را صدا می‌کرد و در پاسخ او می‌گفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامی می‌فرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود."»(10)

یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشته‌ام و خرجی راه را تمام کرده‌ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده‌ام." امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: "این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی."

آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: "چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟" فرمود: "تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم."(11)

امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی‌کردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول می‌داشتند.

یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) می‌گوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبه‌ای دید و پرسید: "این کیست؟" عرض کردند: "به ما کمک می‌کند و به او دستمزدی خواهیم داد." امام فرمود: "مزدش را تعیین کرده‌اید؟" گفتند: "نه هر چه بدهیم می‌پذیرد." امام برآشفت و به من فرمود: "من بارها به اینها گفته‌ام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام می‌دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می‌کند مزدش را کم داده‌ای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده‌ای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ می‌فهمد که بیشتر پرداخته‌ای و سپاسگزار خواهد بود."»(12)

خادم حضرت می‌گوید: «روزی خدمتکاران میوه‌ای می‌خوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: "سبحان الله اگر شما از آن بی‌نیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید."»



مختصری از کلمات حکمت‌آمیز امام:

امام فرمودند: "دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است."

امام فرمودند: "علم و دانش همانند گنجی می‌ماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر می‌باشند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده."

امام فرمودند: "مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است."

امام فرمودند: "چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است."

امام فرمودند: "نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است."



شهادت امام:

در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخن‌های دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخن‌هایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهر‌آلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا (علیه السلام) به شهادت رسیدند.



تدفین امام:

به قدرت و اراده الهی امام جواد (علیه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.


 منبع:www.roshd.org


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 9:50 :: توسط : ساجد بهبهانی


ارسال شده در تاریخ : شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, :: 12:14 :: توسط : ساجد بهبهانی


ارسال شده در تاریخ : شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, :: 12:12 :: توسط : ساجد بهبهانی

منبع:آپارات

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 19:22 :: توسط : ساجد بهبهانی

منبع:آپارات

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 14:48 :: توسط : ساجد بهبهانی


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 20:31 :: توسط : ساجد بهبهانی

جوهر حرکت مدنیت، برخورد اندیشه ها و تمدن هاست. در زمانی بسیار بسیار دور چرخ ساخته می شود، آدم کنجکاوی به قوه گرانش زمین پی می برد، شخص دیگری با استفاده از نیروی بخار، اتوموبیل می سازد، یکی عکاسی را ابداع می کند و دیگری کلمات را از طریق تلگراف به دور دست ها منتقل می کند. هر تمدنی نکات بارز و مبارک و گاه ناپسند تمدنی دیگر را وام می گیرد. آنها را به کار می بندد و در برخی از موارد پیشرفت می دهد. تجارت، ‌سیاحت، جنگ و لشگرکشی در نهایت به مراودت ملت ها و اختلاط آنها می انجامد و در نتیجه، باعث نشر تمدن ها و گسترش فرهنگ ها می شود. در نگاه به گذشته های تاریخی ، برخورد میان شرق و غرب ، عظیم ترین پدیده حرکت مدنیت در پانصد سال اخیر تاریخ بشر بوده است ( ناطق ،‌1380 : 2 ).

ارتباط ایران با مغرب زمین در عصر جدید ، تغییر و تحول بنیادهای فکری، ‌سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی آن تحت نفوذ غرب و همچنین واکنش جامعه ایران به معیارهای تمدن غالب ؛ در مجموع یکی از مباحث برخورد تمدن غرب با شرق است (‌ همان ، 2 )‌. قاجاریه ، سلسله ای از پادشاهان مغول نژاد ایران بود. سلسله قاجاریه منسوب به ایل قاجار از طوایف قزلباش است که نسبت خود را به مغول می رساندند. کلمه قاجار ظاهرا" مشتق از (( قجر )) است که در ترکی جغتایی به معنای (( تندرو )) آمده است ( مصاحب، 1356 ، 1983 ). دوران سلسله قاجار ( 1210 – 1334 ق / 1796 – 1925 م ) به ویژه از نظر رخدادهای فرهنگی ، هنری و جنبش های مهم مردمی، ویژگی های بسیار دارد.

این دوره ، مرحله اصلی گذار از جامعه و فرهنگ سنتی ایران به سمت تجدد محسوب می شود ( ‌keedi ،1999: 1 ). انگلستان و روسیه با حمایت های سیاسی و نظامی، محمد شاه غازی را به گونه ای مسالمت آمیز بر اریکه سلطنت نشاندند . پسر وی یعنی ناصرالدین شاه نیز از این حمایت بهره مند شد ( همان ، 25 ). ایران در سده نوزدهم، با وجود دو جنگ ایران و روسیه در اوایل قرن ، از لحاظ داخلی نسبتا" با ثبات بود . برقراری مجدد تسلط سیاسی قاجاریه بر قلمرو صفویه ، به دنبال چندین دهه آشوب و نا آرامی داخلی و تجاوز خارجی ،‌ به احیای رونق اقتصادی و افزایش تجارت بین المللی منجر شد . با این حال رشد ایران در ابعاد سیاسی و اقتصادی در مقایسه با سایر کشورهای خاورمیانه به نحو چشمگیری کندتر بود (رینگر، 1381: 19 ).در بار قاجار بی شک مهم ترین عامل ورود زود هنگام پدیده عکاسی به ایران است. موقعیت جغرافیایی ایران و وجود منابع سرشار آن عاملی بود برای برقراری ارتباط با دربار قاجار و به ویژه شخص شاه . این عامل اروپائیان را بر آن می داشت که چه در هیئت گرو ه های سیاسی و نظامی و چه به صورت فردی، برای کسب امتیازات و نیز دست یابی به مطامع و منافع مادی و شخصی به ایران سرازیر شوند. آنچه در این میان اهمیت دارد، گرمی بازار پیشکش هایی بود که تقدیم پادشاه می شد و یکی از این تحفه ها اسباب عکس بود ( ستاری ، 1377 :8) . ملکه ویکتوریا و تزار نیکلای اول هر یک دستگاهی عکاسی برای محمد شاه فرستادند و نیکلای پائولف ( ‌Nikolaj Pavlov ) روسی در اواسط ذیقعده 1258 ق / اواسط دسامبر 1842 و ژول ریشار ( Jules Richard ، 1816- 1891 ) فرانسوی در 24 ذیقعده 1260 ق/ 5 دسامبر 1844 م آنها را به کار انداختند و از محمد شاه ، ناصرالدین میرزا ولیعهد و خواهرش عزت الدوله تصاویری بر روی صفحه فلزی ثبت کردند (‌عدل ، 1379 ، فصلنامه طاووس ،‌ش 4 و 5 ، 59 و ذکاء ،‌1376 : 5 )‌. هیچ کدام از داگرئوتیپ هایی که پائولف و ریشار گرفتند . در دست نیست ، اما از روی برخی از عکس هایی که ریشار در همان زمان گرفته ،‌ یکی پرتره محمد شاه و دوتای دیگر پرتره کودکی و جوانی ناصرالدین شاه، ‌نقاش معروف دربار قاجار ؛ کمال الملک در 1298 ق / 81 – 80 م سه یا چهار تابلوی رنگ و روغن بر روی بوم ساخته و مرحوم زنده یاد استاد یحیی ذکاء همه آنها را از نزدیک در کاخ گلستان شخصا" مشاهده کرده بود ( ذکاء ، 1376 : 7 )‌. اولین عکاس ایرانی ، ملک قاسم میرزا پسر بیست چهارم فتحعلی شاه است که معتقدند همزمان با ریشار یا پس از او عکاسی کرده است ( همان ، 8 ). ‌پس از آن شماری از خارجیان در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه، عکس هایی از مناظر و مردم ایران تهیه کردند و با افتتاح دارالفنون، برخی از استادان این مدرسه نیز به انداختن عکس علاقه نشان دادند. از همان هنگام بازگشایی دارالفنون، نخستین گروه معلمان خارجی یک استودیوی عکاسی، یک داروخانه و یک آزمایشگاه فیزیک و شیمی نیز در آنجا دایر کردند ( رینگر، 1381، 91 ) و عکاسی از 77 – 1276 ق/1860 م جزو برنامه های درسی دپارتمان شیمی عرضه شد (Raby ، 1999 : 79 ؛ Diba 1999 : 264 ؛ استاین ، 1368 : 16 ) عکاسی به زودی در دربار ناصری ارج و اهمیت پیدا کرد و به فرمان ناصرالدین شاه ، عکاسی حرفه ای به نام کارلیان (Francis Carlhian ، 1818– 1875 )برای آموزش علمی این فن به ایران دعوت شد. او در دارلفنون به تدریس زبان فرانسه پرداخت و ضمنا" به آقا رضا ( 1259 – 1307 ق ) نیز درس عکاسی داد ( ذکاء 1376 : 25 ) . نخستین بار یک مقام و لقب درباری هم به نام (( عکاس باشی )) پیدا شد و نخستین کسی که این مقام به او اعطا شد. آقا رضا بود ( ذکاء ، 1376، 47؛ پروین ، 1377 : 119 ). عکاسی خدمت بزرگی به مصور کردن روزنامه های عصر ناصری کرد. زیرا ابتداء از شخص یا منظره مورد نظر عکس می گرفتند و سپس نقاش از روی عکس منعکس شده در آیینه به تصویرگری می پرداخت . اکثر تصویر های روزنامه (( شرف )) از این طریق تهیه شده است ( همان ، 119 ). عکاسی این پدیده اعجاب آور تمدن غربی که از مظاهر بارز علم و هنر بود در عهد محمد شاه غازی به ایران رسید، اما در دوران طولانی سلطنت ناصرالدین شاه ، تحت حمایت و توجه او به بالندگی و رشد فزون از حدی رسید که با توجه به اوضاع و احوال آن روز ایران ، عجیب می نماید . عکاسی در وهله اول در دربار ، سپس در تهران ، تبریز و پس از آن در برخی از شهر های دیگر ایران گسترش یافت . عکس های بجا مانده از دوران اولیه عکاسی ایران تا اوایل دهه 1290ق/1873 م خلوص و سادگی خاصی داشت که در دوره ای بعدی ،‌نظیر آن را نمی یابیم . می توان این دوران را ،‌دوره طلایی عکاسی ایران نامید. آقا رضا عکاس باشی اولین عکاس حرفه ای ایارن بود و تا قبل از او کسی به گستردگی وی در زمینه پرتره نگاری ( گروهی و تکی ) و عکاسی از مناظر و ابنیه کار نگرده بود.

او مدیر اولین عکاس خانه درباری در ایران شد (‌ستاری ، 1382 ، ج 1 : 15 ) . آقا رضا درا ین کاس خانه به گرفتن کلیه عکس های مورد نظر ناصرالدین شاه می پرداخت : پرتره شاه و منصوبان مذکر مذکر او ، پرتره درباریان ، مقامات کشوری و لشگری ،‌ عکاسی از ابنیه، مناظر و مردم در حین سفرهای متعدد و گوناگون شاه عاشثق عکاسی و سیر و سفر و نیز بسیاری عکسهای دیگر ( همان ،‌15 ). چون مردم عادی اجازه ورود به عکاس خانه مبارکه سلطنتی را نداشتند ، به همت آقا رضا ، عکاس خانه ای مختص مردم ایجاد و مدیریت آن به عباسعلی بیک ، شاگرد آقا رضا سپرده شده ( روزنامه دولتی ، نمره 63 ،‌ پنج شنبه 25 ذیحجه 1285 ق ) . آقا رضا به همراه استادش کارلیان اولین عکس های خود را در روستای خورهه در تاریخ 1276 ق / 31 ژوئیه تا 20 مارس 1860 م هنگام سفر ناصرالدین شاه به قم، کردستان ، ‌ساطانیه و آذربایجان برداشت ( عدل ، 1379 ، فصلنامه طاووس ، ش 4 و 5 ، 231 ) . در سال 79 – 1278 ق / 1862 م ، آقا رضا عکاس باشی در تهران با لوئیجی مونتابونه ( Luigi Montabone ، 1877 - ؟ ) عکاس حرفه ای اهل ایتالیا آشنا شد و مونتابونه از آقا رضا و جمعی دیگری عکس گرفت ( Piemontee ، 1972 ، عکس شماره 40 ) . آقا رضا در سفر اول ( 1290 ق / 1873 م ) و دوم ( 1295 ق؟ 1878 م ) شاه به فرنگستان جزو همراهان بود (‌ذکائ ،‌1376 : 56 ). در این دو سفر نادار ( Nadar ، 1820-1910 ) و برخی از عکاسان معروف از ناصرالدین شاه عکس گرفتند و یحتمل آقا رضا به نحوه کار و نور پردازی آنها توجه داشته و برخی از اصول رعایت شده آنها را در عکس هایش به کار برده بود. آقا رضا عکاس باشی اولین عکاس ایرانی است که از دستگاه آگراندیسور حداقل از 1284 ق / 1867 م در عکاس خانه مبارکه موجود بوده است( ستاری ، 1382 ، ج 1 : 289 و 323 ). شخص ناصرالدین شاه نیز عکاس قابلی بود و عکسهای قشنگی از او در آلبوم کاخ گلستان و به تعداد زیاد وجود وجود دارد . ناصرالدین شاه نیز عکاس قابلی بود و عکسهای قشنگی از او در آلبوم کاخ گلستان و به تعداد زیاد وجود دارد . ناصرالدین شاه علاقه زیادی به نوشتن شرح عکس داشت و زیر اکثر عکس های انداخته شده به دست وی علاوه بر شرح ماوقع و موضوع عکس عبارت (( خودمان انداخته ایم )) دیده می شود . بعدها افرادی چون میرزا احمد ، میرزا حسینعلی و عبدالله میرا قاجار برای آموختن عکاس به خارج اعزام شدند ( ذکاء ، 1376 :‌75 ، 83 و 98 ) . آنتوان سوریوگین نیز از دیگر عکاسان برجسته و پرکار اواخر دوره ناصری ، دوران مظفری و پهلوی اول قلمداد می شود . عکس های او در سفرنامه های نگاشته شده به دست برخی از افراد خارجی که در دوران قاجار از ایران دیدار کرده اند و همچنین در دو کتاب که به ترتیب در هلند و ایالات متحده به سال 1999 م به چاپ رسیده اند، ‌دیده می شود . در دوره مظفری عکاسی در مقایسه با دوره ناصری افول می کند اما با وقایع مشروطه ، بار دیگر عکس و عکاسی جان تاره ای می گیرند ( ستاری ، 1377 : 38 ). در دوره پهلوی اول می توان از عکاسانی چون اسدالله پروین ، محمد خادم ، ماشاء الله خان و جهانگیر مصور رحمانی نام برد ( ذکاء ، 1376 : 164 – 172 و 185 ) . در دوره پهلوی دوم و از سال 1343 اولین نمایشگاه های انفرادی عکس، به همت عکاسانی چون احمد عالی و مرحوم ابراهیم هاشمی بر پا می شود . در 1349 به همت برخی از افراد از جمله میر هادی شفاییه در برخی از دانشگا ه ها واحدهای مختص عکاس تدریس می شود (‌پاکباز ،‌1378 :‌896 ؛ ستاری ،‌ 1382 ؛‌مجله عکس ،‌ش 197 ، 15 ) . در دوره انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی اهمیت عکاسی و کاربرد آن در ایران بسیار مورد توجه واقع می شود . رشته عکاسی از سال 1362 در مقطع کارشناسی و از 1373 در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه های ایران ایجاد می شود . برخی از عکاسان جنگ ایران ، جزو عکاسان برتر خبری و فتوژورنالیست های برجسته جهان به شمار می روند. با تکثر مطبوعات و فارغالتحصیلی شمار زیادی از دانشجویان عکاسی گام بلندی در عرصه عکاسی خبری و مطبوعاتی ایران برداشته می شود . عکس های عکاسان ایرانی از وقایع سیاسی سال های اخیر در ایران ،‌حمله امریکا به کویت ،‌افغانستان و عراق ، زمین لرزه بم و قیام انتفاضه در فلسطین اشعالی ،‌توجه عکاسان نسل پس از انقلاب به شاخه های کاربردی عکاسی را نشان می دهد، در حالی که در حیطه عکاسی خلاق نیز شاهد رشد و نمو عکاسان فعال در این سبک هستیم ( ستاری ، 1385 : 2 ) . عمر نشر نوشته ها و کتاب های عکاسی در ایران تقریبا" هم طراز با ورود پدیده عکاسی به ایران است . کهن ترین نوشته ای که در زبان فارسی و در ایران در باب عکاسی تالیف شده تاریخ نشری قبل از سال 1274 ق دارد ( ذکاء، ‌1376 :‌291 ). اما رشد واقعی مجله های عکاسی در ایران پس از انقلاب بوده و با مجله (( مردمک )) از اردیبهشت 1359 آغاز می شود. پس از آن در بهمن – اسفند 1365 مجله (( عکس )) متولد می شود که طولانی ترین عمر انتشار را در میان مجلات عکاسی ایران دارد و بالطبع سر دبیران متعددی داشته است .سپس مجله (( تصویر ))‌ در دی 1381 منتشر شد . (( عکس نامه )) که به صورت فصل نامه منتشر می شود در اردیبهشت 1377 روانه بازار مطبوعات شد . مجله (( دوربین عکاسی )) از 15 اردیبهشت 1381 به ارتباط با مخاطبان آماتور خود پرداخت و ((‌حرفه هنرمند )) فصل نامه ای است که از تابستان 1381 به مخاطبان حرفه ای عکاسی ، نقاشی و به طور کلی هنر روی آورد. فصلنامه (( عکاسی خلاق )) اولین شماره خود را در زمستان 1384 روانه بازار نشر کرد . فصل نامه (( عکاسی حرفه ای ))‌ دیرتر از سایر مطبوعات عکاسی تولد یافت و تاکنون یک شماره از آن ( زمستان 1384 ) به علاقه مندان عرضه شده است ( ستاری ،‌1385 : 3 )‌. اولین نشریه مجازی ( اینترنتی ) عکاسی در کشور (( ژورنال عکاسی ایران )) نام دارد (‌همان، ‌3 )‌. قبل از انقلاب ، ‌نشریات جدی عکاسی کشور عبارت بودند از :‌ (( تصویر)) که صاحب امتیاز و مدیر مسئول آن جهانگیر بهروز بود . اولین شماره آن در اردیبهشت 1351 نشر یافت و آخرین شماره اش شهریور 1353 . پس از آن بهمن بهروزمجله (( فتو )) ‌را در پنج شماره از دی 1353 تا مهر 1354 منتشر کرد ( عباسی ، 1367 مجل دانشمند :‌96 و 97 )‌. تعداد کتاب های مختص فن و هنر عکاسی و آلبوم های عکس در سال های پس از انقلاب اسلامی رشد فزاینده ای داشته است . تعداد این گونه کتاب ها در محدوده این مقاله نمی گنجد و فهرست جداگانه آنها خود مقاله مستقلی را در بر می گیرد.

((برگرفته از کتاب معرفی گنجینه موزه عکسخانه شهر ))

 

منبع:www.iranphotomuseum.com 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 20:26 :: توسط : ساجد بهبهانی

منبع :آپارات

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 20:23 :: توسط : ساجد بهبهانی

منبع:آپارات

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 20:21 :: توسط : ساجد بهبهانی

منبع :آپارات

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 20:18 :: توسط : ساجد بهبهانی

منبع :آپارات

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 20:17 :: توسط : ساجد بهبهانی

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

+<-BlogAutoMessage->
عنوان :
آدرس :

لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 43
بازدید کل : 35484
تعداد مطالب : 48
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1



type=danestaniha&skin=35"> Google
Plus --> وبلاگبازی آنلاین